خودم را جمع نموده
چند شلاقي به عقب اسب نواختم و با ركاب به پهلوي او زدم
اسب دم را حركت داده و خود را گرد كرد و باد به پره ي بيني انداختت و چون باد صرصر پردن گرفت
هادي كه هميشه بالاي سر من همچون شاهباز در پرواز بود عقب افتاد و من هم سرگرم بودم
ناگهان ساه ملعون خود را همچون ديو ود به من رسانيد
اسب از هيكل او رم كرد و به زمين افتاد
اعضايم همه در هم خرد گرديد و دو دست اسب هم از راه بيرون شد و باتلاق فرو رفت و حيوان به زحت دستهاي خود را بيرون نمود
هادي رسيد،خيلي سريع دست و پاي شكسته ي مرا بستو من روي اسب محكم بسته و خود لجام اسب را مي كشيد و كم كم از آن زمين پر بلا دور شديم
بعد از استراحت و نفس نفس زدن گفتم
هادي، تو هر وقت از من دور شده اي سياه ملعون نزديك آمده است و مرا صدمه زده است
هادي گفت
او هر وقت نزيك مي شود من از تو دور مي شوم و نزديك شدن او هم از طرف خودتان است
مدتي همينطور مي رفتيم كه داخل اراضي ديگري از اراضي شهوت شديم
آنهايي كه در دست راست بودن و به صورت خر و گاو و گوسفند نشان مي دادند كساني بودند كه شكم پرستيشان از مال حلال خودشان بود و چندان عذابي هم نداشتند
اما آنهايي كه در دست چپ به صورت خوك و خرس بودند
كساني بودند كه در شكم پرستي وتن پروري خود بي باك بوده و فرقي ميان حلال و حرام و مال خود و مال غير نمي گذاشنتد
شكم هايشان بسيار بزرگ و ساير اعضا بسيار لاغر و باريك بود و علاوه بر اين در اذيّت و آزار نيز بودند
آنها در بي عقلي بس مانند چهارپايان اند
بلكه گمراه تر و نادان تر اند
كم كم به منزلگاه مسافريني كه در صحراي بي آب و علف واقع شده بود رسيديم
چيزي در اين منزل پيدا نمي شد
هادي گفت
خودت حدالامكان بايد پياده بروري و سپر را بردار كه امروز لازمت مي شود
پرسيدم اين سپر چيست
گفت كه تو را از شهوات محفوظ داشته است اين سپر اثر روزه گرفتن و گرسنه بودن
توست كه تو را از شهوات محفوظ داشته است.
,كه ,مي ,هم ,اسب ,تو , هادي ,كه در , ,است ,خود را ,شهوات محفوظ داشته
درباره این سایت